متفرقه

آزمایش‌های غیراخلاقی در روان‌شناسی و علوم پزشکی

آزمایش های دارویی میمون

در سال ۱۹۶۹، یک مرکز تحقیقاتی آزمایشی غیراخلاقی را آغاز کرد که اثرات اعتیاد را با استفاده از حیوانات مورد مطالعه قرار می داد. تعداد زیادی از میمون ها برای تزریق مورفین، الکل، کوکائین، کدئین و انواع آمفتامین ها آموزش دیده بودند که چگونه تزریق کنند.

تعجب آور نیست که میمون ها به شدت دیوانه و وحشی شدند. برخی تلاش کردند فرار کنند و در این فرآیند اعضای بدن خود را شکستند. برخی دیگر تمام پوست قسمت های مختلف بدن خود را پاره کردند. برخی از آن ها داروهای مختلفی را با هم مخلوط کردند و در عرض چند هفته مرده بودند.

آزمایش حالات چهره

در سال ۱۹۲۴، روانشناس دانشگاه مینه سوتا، کارنی لندیس آزمایشی را برای مطالعه حالات رایج صورت آغاز کرد. به طور خاص، او قصد داشت بداند که آیا همه حالات شادی، شوک، نفرت و غیره یکسان به نظر می رسند یا خیر. لندیس برای انجام آزمایش خود، تعدادی داوطلب دانشجو استخدام کرد، سپس خطوط ماهیچه های صورت آن ها را به رنگ سیاه نقاشی کرد.

سپس هر شرکت کننده را در معرض محرک های مختلف قرار داد تا از واکنش های آن ها عکس بگیرد.برخی از این محرک ها شامل پورنوگرافی، آمونیاک، لمس خزندگان و سربریدن موش ها بود که دومی در نهایت این آزمایش را به چیزی شبیه آزمایش میلگرام تبدیل کرد. لندیس برای کسانی که در مسیر کشتن موش ها مردد بودند، شخصا سر حیوان را برای آن ها برید.

آلبرت کوچولو

کسانی که در زمینه روانشناسی فعالیت می کنند احتمالا نام جان واتسون را می دانند. واتسون به عنوان پدر رفتارگرایی شناخته می شود و اغلب از یتیمان در آزمایش های مختلف خود استفاده می کند. واتسون در یک آزمایش معروف و به خصوص غیراخلاقی از یک یتیم ۹ ماهه به نام آلبرت کوچک استفاده کرد.

در ابتدا آلبرت کوچک در معرض مناظر و صداهای مختلفی از جمله خرگوش ها، میمون هایی که روزنامه می سوزانند و ماسک هایی از انواع مختلف قرار می گرفت. در مرحله دوم آزمایش، واتسون، آلبرت را مجاور یک موش سفید قرار داد. در ابتدا آلبرت هیچ ترسی از موش نشان نداد؛ تا زمانی که واتسون شروع به ایجاد صداهای بلند با یک میله فولادی در هر زمانی که آلبرت حیوان را لمس می کرد، کرد.

جای تعجب نیست که حضور موش ناراحت کننده شد. طولی نکشید که آلبرت کوچک نسبت به هر چیز کرکی و یا سفید ابراز ترس کرد و در نهایت فرضیه واتسون مبنی بر شرطی شدن ترس را اثبات کرد.

گودال نومیدی

هارلو گروهی از میمون ها را از سه ماهگی تا سه سالگی جمع آوری کرد. هارلو که به خوبی می دانست میمون های جوان برای مدت طولانی تری در کنار مادران خود می مانند، سوژه های آزمایشی جوان خود را در اتاق های کوچک و خلوت ایزوله کرد.

هر میمون در آزمایش هارلو با مادر خود ارتباط برقرار کرده بود و به همین دلیل میمون ها خیلی زود به شدت افسرده شدند. پس از مدت کوتاهی، میمون ها از بازی و تعامل دست کشیدند و حتی دو نفر از آن ها با امتناع از خوردن، خود را تا حد مرگ گرسنگی دادند. آزمایش هارلو به طور گسترده ای به عنوان بی رحمانه و غیرضروری محکوم شد و بیشتر آن ها بر این باور بودند که نتایج آن منطقی است.

درمان الکتروشوک در کودکان

دکتر لورتا بندر از بیمارستان کردمور در نیویورک بیشتر دهه ۱۹۶۰ را صرف قرار دادن کودکان خردسال در معرض الکتروشوک درمانی کرد. دکتر بندر بیماران خود را از طریق یک فرآیند مصاحبه انتخاب کرد که شامل اعمال کمی فشار به سر کودکان بود در حالی که آن ها در مقابل یک گروه بزرگ نشسته بودند.

هر کودکی که با این فشار دست و پنجه نرم می کرد، نشانه های اولیه اسکیزوفرنی را از خود نشان می داد. او معتقد بود که این درمان سخت یک درمان انقلابی برای کسانی است که با مسائل اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند و هم سالان او گزارش دادند که او هرگز هیچ نوع همدردی با کودکان تحت مراقبتش نشان نداده است. در نهایت، دکتر بندر از شوک درمانی بر روی بیش از ۱۰۰ کودک استفاده کرد که کوچک ترین آنها تنها سه سال داشت.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا